گل در بر و می در کف و معشوق به کام است          سلطان جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید در اینجمع که امشب                در مجلس ما، ماه رخ دوست تمام است

در مذهب ما باده حلال است ولیک                    بی‌روی تو ای سرو گل‌اندام حرام است

  در مجلس ما عطر میامیز که ما را                   هر لحظه ز گیسوی خوش بوی مشام است

این روزها کمتر یادمان می‌افتد که انسان‌ها چگونه به این دنیا می‌آیند و چگونه رشد می‌کنند و چه تاثیری بر جهان پیرامونشان می‌گذارند و چه چیز با خود به آن دنیا می‌برند و از این دنیا می‌روند.

استاد «ابراهیم کریمی هسنیجه»، مردی که پا به این دنیای خاکی گذاشت و کوله‌بار بزرگی را با خود از این دنیا برد و لبخند و امید و دانستن را به اطرافیانش آموخت و خاطراتی خوش به جای گذاشت. مردی که تفاوت، متانت و استواریش از همان قدم‌های کودکیش حس می‌شد.

«ابراهیم کریمی هسنیجه» در 19 اردیبهشت 1335 در روستای هسنیجه از توابع شهرستان نجف آباد متولد شد. در خانواده مذهبی و هنرمند درعرصه‌ی تعزیه بدنیا آمد. وی پس از گذراندن دوران کودکی و اوّلین سال مقطع دبستان، به علت خشکسالی همراه پدر به اصفهان مهاجرت کرد. وی قبل از ترک کردن روستای کودکی‌اش، برای خواهر کوچکترش که بر اثر بیماری از دنیا رفته بود، نوشته‌ای می‌نویسد و این شروع قلم ابراهیم کریمی بود …

ایشان پس از گذراندن مقطع دبستان و ورود به دبیرستان به عنوان هنرجوی تئاتر در محضر یکی از اساتید برجسته‌ی تئاتر اصفهان (استاد عرفان) تلمذ نموده و با تعدادی از پیشکسوتان هنر تئاتر از جمله مرحوم (حسن شاهپسندی و رضا عماد) آشنا و عملاً وارد عرصه‌ی هنر نمایش گردید. او مقطع دبیرستان خود را در موسسه‌ی (دینی – علمی احمدیه اصفهان) واقع در بازارچه بید‌آباد گذراند و  با الهام از فضای سیاسی و مذهبی آن مؤسسه‌ شروع به نوشتن آثار فاخری کرد، به طوری که در سن 16 سالگی برای اولین بار با متنی به نام «استحاله» در جشن هنر شیراز( اوایل دهه‎ی 50) شرکت نمود و موفق به دریافت شیر طلایی گردید که پس از پی بردن رژیم به محتوای سیاسی – مذهبی متن، او را مورد تعقیب و تحت نظر قرار داد؛ از طرفی به جهت وابستگی کاخ جوانان به رژیم و ادامه کار ابراهیم کریمی در آنجا کم‌کم از نظارت وِیژه‌ی ساواک خارج شد. او در این مدت نمایشنامه‌هایی با مضامین مذهبی در مؤسسه‌ی احمدیه و دیگر اماکن هنری از جمله مرکز فرهنگی تلویزیون ایران روی صحنه به اجرا درآورد. استاد ابراهیم کریمی پس از اخذ دیپلم ریاضی به خدمت سربازی رفته که در طول خدمت نیز در مشهد به فعالیت هنری ادامه داد. پس از خدمت سربازی و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی به عنوان متقاضی 56 به خدمت فرا خوانده شد.

وی در دوران خدمت سربازی (دوران ضرورت) با همکاری ویژه (امیرصیاد شیرازی) نمایشنامه‌ی («سوگ حسین بن منصور حلاج» نوشته‌ی «صلاح عبد الصبور») را به مدت 1 ماه در سالن نیل‌فروش‌زاده دانشگاه اصفهان به صحنه برد، سپس این اثر فاخر را به عنوان اولین نمایش پس از انقلاب اسلامی در سالن آمفی تئاتر دانشگاه پلی تکنیک تهران (امیرکبیر فعلی ) اجرا کرد که مورد استقبال گسترده‌ی مردم، مسئولین و به خصوص نمایندگان مردم اصفهان در دوره اول مجلس شورای اسلامی قرار گرفت و عملاً فعالیت شاخص و اثرگذار وی در ایران اسلامی آغاز شد. ایشان در دوره‌ی خدمتش در ارتش، با دختر یکی از سرهنگ‌های آن زمان(بانو زهرا شایسته‌پور) نیز آشنا می‎شود و در سال 1357 ازدواج می‌کند و چهار فرزند از خود به یادگار می‌گذارد.

استاد ابراهیم کریمی، پیش از انقلاب اسلامی با مدرک کارشناسی به عنوان دبیر ادبیات در آموزش و پرورش اصفهان مشغول به کار شد و مدرک فوق لیسانس خود را در رشته‌ی بازیگری و کارگردانی از دانشگاه هنر در تهران گرفت و پس از گذشتن چندین سال از فعالیت وی، مدرک دکترای افتخاری در رشته‌ی ارزشیابی هنر به وی تعلق گرفت.

ایشان مؤسس اولین مدرسه‌ی تخصصی بازیگری (نیوشاتک) و پایه‌گذار شیوه‌ی منحصر به فرد در اجرای نمایش به نام «تقطیع» می‌باشد که این شیوه‌ی اجرایی از سال 1366 و با اجرای نمایش«راز کبری» کلید خورد و تا پایان زندگی هنری وی ادامه داشت.

سرانجام روح بزرگ استاد ابراهیم کریمی هُسنیجه بر جسم بیمارش سنگینی می‌کرد، آنقدر که ناگاه در 18 آذر 1387 مصادف با روز عرفه در صبح دوشنبه روحش بر ملکوت پرواز کرد و چراغهای بسیاری را از خانه‌های شهر و کشورش خاموش کرد. او جز نیک‌نامی و مسیر روشن  برای شاگردانش و قدمهای بیدار برای اطرافیانش چیزی بر جای نگذاشت. ایشان را در قطعه‌ی نام آوران در باغ رضوان اصفهان به خاک سپردند و بر روی سنگ مزارش اینگونه نوشتند« جهان عشق است و دیگر زرق سازی، همه بازیست الّا عشق بازی».

 

 

روحش شاد و یادش گرامی