مجموعه غزلوارههای عشق (جلد 1) شامل پنج نمایش نامهی ایرانی با موضوع عاشورایی به قلم استاد ابراهیم کریمی هسنیجه، مناسب تمامی سنین بویژه جوانان با مقدمه ای از استاد اسماعیل همتی می باشد.




از آنجاییکه واقعهی کربلا درسها و اندرزهای زیادی برای ما دارد که هرکدام از آنها را میتوانیم سرلوحه زندگی خود قرار دهیم تا افکار ما را هدایت و عواطف ما را تلطیف و ما را به اخلاق پسندیده مزیّن نماید، از اهداف و ضرورتهای نوشتن این مجموعه «غزلوارههای عشق»، نیز این است که میتواند نمونهای باشد برای آموختن و درس گرفتن از قیام عاشورا تا بستری فراهم سازد برای پاسخگویی به سوالات و نیاز مخاطب جوان امروز در مواجهه با داستانهای دینی و تاریخی تا منجر به رشد انسانی شود.
از آنجاییکهاین مجموعه (1و2) به طور کلی ده نمایشنامه ایرانی است، میتواند برای مخاطبان ایرانی با علایق و روحیهی ایرانی جذابیت داشته باشد. آموزههای دینی و اخلاقی نیز میتواند در قالب اثری هنری و فرهنگی تأثیرگزارتر باشد.
مجموعه «غزلوارههای عشق» نوشتهی زنده یاد استاد ابراهیم کریمی هُسنیجه، شامل ده نمایشنامه با موضوع عاشورایی ست. به نامهای (آب، سرباز، گُم، اسب سپید، سیب، مسجد، سوغات، مَشکها، حج، گوسفندان). در هر یک از ده نمایشنامه، داستانی روایت میشود که به واقعه کربلا ارتباط پیدا میکند و درسی از این واقعه گرفته میشود و گویی شخصیتهای آنان دچار نوعی گمگشتگی و سردرگمی هستند که همگی بدنبال آن و در آن غرقند. و در هر قسمت دخترکی به عنوان شخصیت اصلی داستان وارد میشود، گویا نویسنده او را خرد کلی جمع میداند، زیرا از طریق او مسیر روشن و راهکاری ارائه میشود.
نویسنده این مجموعه را در سال ۱۳۸۰ به نگارش در آورده است و این مجموعه توسط نشر «رُخدیس» به صورت کتاب الکترونیکی و فیزیکی منتشر شده است.
خلاصهی کلی پنج نمایشنامه در جلد اول این مجموعه ( غزلوارههای عشق):
نمایشنامهی: «آب» / تم: «توسل به ائمه و اهل بیت»
۱– نمایشنامه «آب»، دخترکی از مناطق مختلف بدنبال پر کردن آب برای کوزهای ست که در دست دارد و در مسیر به آب چاه و آب رودخانه برمیخورد و با آنها وارد مکالمه میشود. نویسنده آنها را به چاهی که امام علی (ع) در آن اشک میریخت و درد و دل میکرد و یا رودخانهی فرات ارتباط میدهد و گفتگوها میان آن دو برقرار میشود. گویا دخترک به دنبال آبی ست که نمیابد و کماکان فریاد میزند ما همه تشنهایم … . گویا این نوع آب نمیتواند تشنگی حقیقی را برطرف سازد و با توسل به ائمه و سیراب شدن از مکتب آنهاست که میتوان عطش حقیقی را برطرف ساخت و ما همیشه تشنهایم. «آب» استعاره از ائمه و اهل بیت و «تشنگی»، عطش و نیاز به وجود و توسّل به آنها است. دخترک هر بار با لباسی متفاوت وارد صحنه میشود گویا هر بار نمایندهای میشود از هر قشر و هر قومی.
نمایشنامهی: «سرباز» / تم: «شجاعت و ایستادگی»
۲- نمایشنامه «سرباز»، تعدادی سرباز در حین جمع کردن تیر در میدان تیر به تاریکی برخوردهاند و راه خود را گم کرده و به شدت ترسیدهاند که در این مسیر به دخترکی چوپان برمیخورند و او با آنها وارد گفتگو میشود و برای سرگرم کردن سربازها، آنها را به بازی دعوت میکند، که زمان بگذرد و صبح شود و مسیر خود را پیدا کنند و در این حین به آنها یاداور میشود که برای شما کسر شأن محسوب میشود که بترسید، شما سرباز هستید، باید مثل پهلوانان باشید و همه روی شجاعت شما حساب کردهاند و به آنها شجاعت عدهای را که روزی در جایی مثل کربلا در مقابل باطل ایستادند، سرهایشان بریده شد، سر به نیزه شدند و به شهادت رسیدند را یاداور میشود. زمان ماه محرم است. هنگام سحر، دخترک قصد رفتن به مراسم سینهزنی برای عزاداری را دارد که سربازها سربازخانهی واقعی را آنجا میدانند و با دخترک همراه میشوند تا در این مراسم شرکت کنند. این قسمت اشاره به شجاعت امام حسین(ع) و یارانش در واقعهی کربلا دارد.
نمایشنامهی: «سوغات» / تم: « شقاوت»
۳- نمایشنامه «سوغات»، مردان به سفر رفتهاند و کودکان منتظر سوغاتند و در این میان دختربچهای نیز در انتظار گرفتن سوغات از پدرش، تا جایی که او متوجه میشود گوشوارهای از گوش دختربچهای دیگر به زور ستم کنده و با خود آورده است، آخر پدرش در سپاه دشمن بوده و بقیه ماجرا رقم میخورد. اشاره به کشیدن گوشواره از گوش دختر سه ساله امام حسین (ع) دارد در واقعه کربلا. در واقع یادگاری ظلم بر مظلوم است.
نمایشنامهی: «سیب» / تم: «امام حسین (ع)»
4- نمایشنامه «سیب»، دخترکی برای رسیدگی به درختان باغ آمده است و ناگهان متوجه میشود که تمام درختان میوه در غم و حزنی فرو رفتهاند، از آنها جویای حالشان میشود و بحث میان او و درختان میوه شکل میگیرد. ایام، ایام محرّم است در این حین صحبت از سیب از آنجایی که سیب نماد امام حسین (ع) است میشود و همچنین از فدک، نخلستان فاطمه (س) نیز میگویند. ..
نمایشنامهی: «گُم» / تم: «آزادگی»
۵- نمایشنامه «گُم»، عدهای به قصد همراه شدن با امام حسین (ع) و جنگیدن در برابر دشمنان او به میدان جنگ رفتهاند و خانوادههایشان در انتظار برگشتن آنها اما متأسفانه از روی ترس برگشتهاند و خود را پشت دیواری پنهان کردهاند و در واقع در خود گم شدهاند و این بزدلی، دنیا طلبی و غرق شدن در امیال نفسانی خود و نداشتن معرفت تا این حد آنان را به این تنزل کشانده است. دختربچهی یکی از آنها زودتر از همه با آنها برخورد میکند و متأسفانه هنگامیکه متوجهی ماجرا میشود حاضر نیست به پشت دیوار برود و پدر خود را ببیند زیرا میخواهد آخرین تصویری که از پدرش در ذهن دارد که با چه اُبهت و صلابتی سوار بر اسب شد تا به یاری حسین (ع) برود تا ابد به یادش بماند و با دیدن پدرش در آن وضع خراب نشود چرا که او پشت دیوار با ضلالت تمام منتظر مرگ است. مرگ سیاه، سرنوشت شوم مردم زبونی است که به هرننگی تن میدهند تا زنده بمانند. کسانی که جرأت و توفیق آن را ندارند که شهادت را انتخاب کنند، مرگ آنها را انتخاب خواهد کرد. البته لازم به ذکر است هدف شهادت نیست بلکه هدف والاتری در این حرکت وجود دارد که حسین بن علی(ع) میطلبید بین حکومت و شهادت یکی را انتخاب کند.







نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.